- مدت زمان : 06:54
- ميبيني ؟ : 2437
- توصیف : کمیسیون تأیید. پادگان حمام. پاداش رشد شغلی ... به عنوان همسرش ... من تازه شروع به خدمت به عنوان افسر کردم. آنها مرا در زاگوپینس مطلق به اشتراک می گذارند. خوب ، خودتان را از روستایی که بخش وجود دارد تصمیم بگیرید ، یک قطار (ساعت 5 بامداد) به چلیابینسک وجود دارد و او در عصر بازگشت. این تمام ارتباط با تمدن است. او به زودی با همسرش وارد شد. همسرم دختری برازنده و ساق است. ما اخیراً ازدواج کردیم و در حقیقت ، خیلی همدیگر را می شناسیم ، از آنجا که من یک سال پیش در یک مهمانی کادوئی با او آشنا شدم ... با توضیحات سال اول شما را برای شما نمی آورم ، زیرا سال اول را برای شما تعریف می کنم بعد از سخنان همسرم امروز داستان در این باره نیست ، بنابراین ... کمیسیون تأیید یک بار دیگر به واحد ما می آید (ما یک واحد آموزشی هستیم و این کمیسیون هر شش ماه یکبار می آید). البته حمام حضار شبها برای آنها سیلاب می زد. سپس من قبلاً معاون فرمانده گردان بودم (رشد شگفت انگیز شغلی) و به همین دلیل مجبور شدم در این رویداد شرکت کنم. سپس بعضی از همسران افسر جوان به حمام دعوت شدند ، هنگامی که فرمانده گفت که تیم مردان را تضعیف می کند. در میان این همسران ناتاشا من است ... همه اینها به تدریج آغاز شد. دختران در لباس حمام ، پسران در تنه های شنا. برخی از آنها در جلسات ، آشنایان نان تست می کنند ، کسانی که برنگشته اند و زنان در اینجا حضور دارند و سپس می رقصند و صحبت می کنند. در طول رقص ، بسیاری از افسران کمیسیون که در حال رقصیدن ناتالیا من هستند ، به خود اجازه می دهند به شکل نوازش کردن او ، گاه با انتقال به باسن ... اما من زحمت نمی کشم ، زیرا فکر می کردم این یک شوخی خنده دار است. ناتاشا برای همه یک جامعه مردانه را ذوب کرد و دختران دیگر عقب نماندند ، پس البته همه افراد به اتاق بخار رفتند. اتاق بخار بزرگ است ، اما هنوز هم نمی تواند همه را در خود جای دهد. من و ناتالیا به مهمانی های مختلفی رفتیم. اول وارد میشم وقتی که بعد از اتاق بخار و استخر ، وارد سالن شدم ، تعطیلات در همین راستا ادامه داشت ، به جز اینکه مردم مست بودند ، اما همسرم قرمزتر بود ... او از اتاق بیلیارد وارد بغل شد که با یکی از مأمورین بازدیدکننده داشت اما وقتی او من را دید که از او دور شد. صورتش روشن بود و چشمانش درخشید. من پس از آن فکر کردم که او به اندازه کافی داشته است. سپس او با مهمانی خود به اتاق بخار رفت. من سر سفره نشستم و به ارتباط خودم با مردم ادامه دادم. در همین حال ، بسیاری از همسران شروع به اجازه دادن به خود کردند تا آشکارا از پا در بیاورند. می خواستم عصبانی شوم اما نظرم را تغییر داد. بعد از گذشت حدود 40 دقیقه ، من فکر کردم که آنها مدت طولانی حمام بخار می گیرند و تصمیم گرفتم نگاهی بیندازم. اما وقتی داخل استخر وارد اتاق شدم ، یخ زدم و یخ زدم. من تصاویر وحشی را دیدم. كاتيا ، همسر يكي از فرماندهان افلاطون گردان من ، با پاهاي خود در تخت شركت دراز كشيده بود و چند مأمور سنگين از كميسيون كه او را مي پیچيدند. پاهای خود را روی باسن خود گذاشت و به نرمی ریتم حرکتش ناله کرد. بلافاصله دیدم ناتاشا ... او توسط دو افسر مهمان با دست و پا در دو طرف او نگه داشته می شد ، و سوم باسن را باسن خود نگه می داشت ... من در یک احمق ایستاده بودم و نمی توانستم باور کنم که قبل از چشمانم EBU همسر من بود. او دست خود را روی شانه اش تنها در یک نجوا انداخت ، و لب فوقانی را گاز گرفت. در همین زمان ، من یک عضو مرد خارجی را دیدم که در گربه های زیبای همسرم در حال قدم زدن در آنجا بود و قضاوت دنباله اسپرم را که از مهبل او جاری شده بود ، قضاوت کرد ، او اولین کسی نبود که به معشوق من عاشق شد ... این طور بود که انگار در پس زمینه همسرم را دیدم. دوست من از طریق درهای باز ، وقتی ایرینا و یک همکار ، دو کمان را در جلو کانالهای سکسی خارجی و پشت دو کمیسیون دیگر دوست دارند. از یک حیرت من توسط آنچه همسرم متوجه شده بود انجام شد و ما با نگاه او روبرو شدیم. بدون متوقف کردن ناله های شاد او می توانست بگوید: - ببخشید ، کولیا! همه به خاطر شما ... من قبلاً میخواستم به این افراد هجوم ببرم. اما دست قوی فرمانده ، مرا به اتاق انتظار بازگرداند. او مرا در آغوش خرس خود در آغوش گرفت و لیوان ودکا را در دست داشت. محتویات شیشه آتشین را در یک جرعه نوشیدم و به چشمان فرمانده نگاه کردم. صداش را خفه کرد: "درست است". من احمقانه به سمت میز رفتم و لیوان دیگری از ودکا ریختم. به دلایلی ، من فکر کردم او اکنون باید فرار کند و استغفار بخواهد ، اما این اتفاق نیفتاد (سپس من آنچه را که او می خواست پیدا کردم ، اما آنها او را رها نکردند). خیلی استرس داشتم و به سالن استخر برگشتم. ناتاشا دیگر در آنجا نیست ، اما دو همسر دیگر افسر جوان در هرج و مرج هستند. به اتاق بخار نگاه کردم ، اما هنوز هم با ایرینا خواب بود. من ناتاشا را در اتاق بیلیارد پیدا کردم ، جایی که او قبل از سه مردی که دادو بودند زانو زد
چگونه من کانالهای سکسی خارجی می دانم؟
صفحه اصلی وب سایت » انجمن داغ » داغ » سبزه سکسی » سکسی » سکسی hd » مشاعره کامل » کانالهای سکسی خارجی